ماه رمضان ماه بركت است

 پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:

شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ اللّه عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهرٌ يُضاعِفُ اللّه‏ُ فيهِ الحَسَناتِ وَ يَمحو فيهِ السَّيِّئاتِ وَ هُوَ شَهرُ البَرَكَةِ؛

ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است كه خداوند در آن حسنات را مى‏افزايد و گناهان را پاك مى‏كند و آن ماه بركت است.

(بحارالأنوار، ج 96، ص 340، ح 5)

۱۰ صفت سگ که یک مومن باید داشته باشد


حضرت علی میفرمایند:

 سگ ۱۰ صفت دارد که شایسته است هر مؤمن واقعی داشته باشد تا به کمال برسد.

 ۱) سگ را درمیان مردم قدر و منزلتی نیست واین حال مسکینان و بیچارگان است.

 ۲) مال وملکی از آن سگ نیست واین همان صفت مجردان و فرشتگان است.

 ۳) سگ لانه و خانه ی معینی ندارد و هرجا که برود رفته است. و این علامت متوکلان است.

۴) سگ اغلب اوقات گرسنه است و این عادت صالحان است.

 ۵) سگ اگرصد تازیانه از دست صاحب خود بخورد، در خانه او را رها نمی کند و این صفت مریدان حقیقی است.

 ۶) شب هنگام به جز اندکی نمی آرامد و این حالت عاشقان و دوستداران است.

 ۷) هرگاه رانده شود وستم بیند، چون صدایش کنند بدون دلگیری باز گردد واین صفت فروتنان است.

 ۸) هر خوراکی که صاحبش به او بدهد راضی است و این صفت و حال قانعان است.

 ۹) بیشتر اوقات لب فرو بسته وخاموش است و این علامت خائفان است.

 ۱۰) وقتی بمیرد هیچ میراثی بر جای نمی گذارد واین حال زاهدان حقیقی است.داشته باشد تا به کمال برسد.

 ۱) سگ را درمیان مردم قدر و منزلتی نیست واین حال مسکینان و بیچارگان است.

 ۲) مال وملکی از آن سگ نیست واین همان صفت مجردان و فرشتگان است.

 ۳) سگ لانه و خانه ی معینی ندارد و هرجا که برود رفته است. و این علامت متوکلان است.

 ۴) سگ اغلب اوقات گرسنه است و این عادت صالحان است.

 ۵) سگ اگرصد تازیانه از دست صاحب خود بخورد، در خانه او را رها نمی کند و این صفت مریدان حقیقی است.

 ۶) شب هنگام به جز اندکی نمی آرامد و این حالت عاشقان و دوستداران است.

 ۷) هرگاه رانده شود وستم بیند، چون صدایش کنند بدون دلگیری باز گردد واین صفت فروتنان است.

 ۸) هر خوراکی که صاحبش به او بدهد راضی است و این صفت و حال قانعان است.

 ۹) بیشتر اوقات لب فرو بسته وخاموش است و این علامت خائفان است.

 ۱۰) وقتی بمیرد هیچ میراثی بر جای نمی گذارد واین حال زاهدان حقیقی است.

 

منبع:

نشان از بی نشانها، چاپ هجدهم، ج اول، ص ۳۱۰کتاب در ثمین و ماء مَعین چاپ دوم صفحه ۴۵۷ ـ تالیف آیت الله سید مجتبی حسینی میر صادقی زنجانی و کتاب لئالی الاخبار ج ۵ – ص ۳۸۷- ۳۸۸تحریر المواعظ العددیة، ص: ۵

اینها برای کسانی نقل شده است که آسید جواد ذاکر و حمیدرضا علیمی را به خاطر سگ گفتن

کافر دانسته اند و در حقشان بدی کردند .

این حدیث به خاطر صحبت های آقای علیمی که در ششمین سالگرد آسید جواد در مراسم

نقل کردند نوشته شده است .

به آسمان رود و كار آفتاب كند

فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده : يكى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معيشت در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملّى بود . روزى از روى شكايت و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)عرضه مى دارد : شما اين لوسترهاى قيمتى و قنديل هاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده ايد ، در حالى كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟!

شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در خواب مى بيند كه آن حضرت به او مى فرمايد : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اينجا همين نان و ماست و فيجيل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى بايد به هندوستان در شهر حيدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو :

به آسمان رود و كار آفتاب كند .

پس از اين خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهيد !!

بار ديگر حضرت را خواب مى بيند كه مى فرمايد : سخن همان است كه گفتم ، اگر در جوار ما با اين اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمى توانى بايد به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى :

به آسمان رود و كار آفتاب كند

پس از بيدار شدن و شب را به صبح رساندن ، كتاب ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش مى رساند و اهل خير هم با او مساعدت مى كنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حيدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گيرد ، مردم از اين كه طلبه اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى كنند .

وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى كنند مى بيند شخصى از پله هاى عمارت به زير آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گويد :

به آسمان رود و كار آفتاب كند

فوراً راجه پيش خدمت هايش را صدا مى زند و مى گويد : اين طلبه را به داخل عمارت راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببريد و او را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد .

مراسم به صورتى نيكو انجام مى گيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى مى شود . فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون اعيان و تجار و علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پرزينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى كه كنار دستش بود ، پرسيد : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پيش خود گفت : وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل عيش براى آنان آماده است .

هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست .

آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت : آقايان من نصف ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين طلبه كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مى دانيد كه اولاد من منحصر به دو دختر است ، يكى از آنها را هم كه از ديگرى زيباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دين ، هم اكنون صيغه عقد را جارى كنيد . چون صيغه جارى شد طلبه كه در دريايى از شگفتى و حيرت فرو رفته بود ، پرسيد : شرح اين داستان چيست ؟

راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در مدح اميرالمؤمنين (عليه السلام) شعرى بگويم ، يك مصراع گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه كردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ايران مراجعه كردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر اميرالمؤمنين (عليه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع دوم اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد ، نصف دارايى ام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد ، ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :

به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند

طلبه گفت : مصراع دوم از من نيست ، بلكه لطف خود اميرالمؤمنين (عليه السلام) است . راجه سجده شكر كرد و خواند :

به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند *** به آسمان رود و كار آفتاب كند

وقتى نظر كيميا اثر حضرت مولا ، فقير نيازمندى را اينگونه به ثروت و جاه و جلال برساند ، نتيجه نظر حق در حقّ عبد چه خواهد كرد ؟


 کتاب عبرت آموز  تالیف شیخ حسین انصاریان

شهادت مادر افسانه نیست...

شهادت مادر افسانه نیست...

 

قال رسول اللَّه (ص): «... فتكون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة

مكروبة مغمومة مقتولة ».(فاطمه) اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد،

پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول...

   بر بانوی مطهرمان گریه می کنیم

                              بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم

   با این دو زمزمی که خداوند داده است

                              بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم

  بر روی بالهای سپید  ملائکه

                              بر آن کبود پیکرمان گریه می کنیم

 کُنجی نشسته ایم و کنار پیمبران

                              بردختر پیمبرمان گریه می کنیم

 بر لاله های بستر او خیره می شویم

                             بر آنچه آمده سرمان گریه می کنیم

 دیر آمدیم و حادثه او را ز ما گرفت

                              حالا کنار باورمان گریه می کنیم 

  قبل از حساب، صبح قیامت که می شود

                             اول برای مادرمان گریه می کنیم...

امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد:«اَوَّلُ مَنْ يُحْكَمُ فيهِمْ مُحْسِنُ بْنُ عَلِيٍّ ( عليه السلام )

وَ في قاتِلِهِ، ثُمَّ في قُنْفُذَ، فِيُؤْتَيانِ هُوَ وَ صاحِبُهُ، فَيُضْرَبانِ بِسياطٍ مِنْ نارٍ، لَوْ وَقَعَ سَوْطٌ مِنهإ؛

خخ عَلَي الْبِحارِ لَغَلَتْ مِنْ مَشْرِقِها اِلي مَغْرِبِها، وَ لَوْ وُضِعَتْ عَلي جِبالِ الدُّنْيا لَذابَتْ

حَتَّي تَصيرَ رَماداً، فَيُضْرَبانِ بِها»

«نخستين كسي كه درباره او محكمه عدل در حكومت حقّه تشكيل مي شود، محسن

فاطمه است، بين او و قاتلش محكمه برگزار مي شود. قُنفُذ و اربابش (دوّمي) آورده

مي شوند و با تازيانه هائي از آتش شلّاق مي خورند. اگر يكي از آن شلاّقها بر دريا

زده شود همه اقيانوسهاي جهان از مشرق تا مغرب به جوش مي آيد. و اگر يكي

از آنها به يكي از كوههاي دنيا بخورد ذوب شود و تبديل به خاكستر مي گردد.

آن دو دشمن خدا با اين تازيانه شلاّق مي خورند.»

ای کاش بر آنچه سوخت مسمار نبود

لعن الله قاتلیک یا فاطمة الزهراء اللهم العن الجبت و الطاغوت

التــــماس دعــا